هر روز در سراسر دنیا نویسندگان جدیدی متولد میشوند و طبعا کتابهای تازهای به بازار جهانی کتاب راه مییابند. بسیاری از این نویسندگان در این بازار با اقبال نیز روبهرو شده و آثارشان به زبانهای دیگر نیز ترجمه میشوند. اما معمولا این نویسندگان تازهکار و با استعداد خیلی دیر به بازار کتاب ایران معرفی میشوند و روند معرفی نویسندگان شاخص و جدید در ایران کمی کند است. این امر میتواند به دلیل رغبت بیشتر جامعه کتابخوان به ادبیات کلاسیک باشد یا حالت پسزدگی که از ترجمههای موازی آثار یک نویسنده جدید در بازار کتاب برای خواننده به وجود میآید. درباره لزوم معرفی نویسندگان جدید جهان، ترجمههای موازی و همچنین ترجمه مکرر ادبیات کلاسیک غرب با خجسته کیهان، مترجم باسابقه و نام آشنا گفتوگویی انجام دادهایم که در ادامه آن را میخوانید. به عنوان یک مترجم که آثار زیادی از نویسندگان مختلف جهان به فارسی برگرداندهاید، نقش ترجمه را در ارتقا و اعتلای ادبیات معاصر ایران تا چه حد میدانید؟ ترجمه نه تنها انتقال اثر ادبی بلکه یک نوع انتقال فرهنگ است. با خواندن رمانهایی که از زبانهای دیگر ترجمه میشود، نحوه زندگی مردم، فلسفه زندگی و طرز فکر روشن میشود و در نتیجه ترجمه یک نوع انتقال فرهنگی محسوب میشود. در ایران همواره در دورهای خاص جریان ادبی خاصی حاکم بوده است. به عنوان مثال در دهههای قبل از انقلاب داستانهای چریکی و حزبی نوشته میشد و در دورهای هم که کارور در ایران معرفی شد، خیل عظیمی از نویسندگان به داستانهای آپارتمانی روی آوردند. آیا اینگونه جریانها در غرب هم به صورتی که در ایران وجود دارد،دیده میشود یا غلبه بر تنوع در ژانرهاست؟ به نظر من و آنطور که من شاهد آن هستم، بیشتر تنوع حاکم است. ژانر پلیسی، درام و کتابهایی که به عامهپسند و زرد شهرت دارند از قدیم بودهاند و همین روال ادامه دارد. تجربههایی از نظر سبک و فن داستاننویسی متداول میشود. با خواندن رمانهایی که از زبانهای دیگر ترجمه میشود، نحوه زندگی مردم، فلسفه زندگی و طرز فکر روشن میشود و در نتیجه ترجمه یک نوع انتقال فرهنگی محسوب میشود. به عنوان مثال حدود بیست تا سی سال پیش رمان پست مدرن مورد بحث واقع میشد و نویسندگان بیشتر به این سبک مینوشتند اما نوشتن ژانرهایی که ذکر کردم هنوز به روال قدیم ادامه دارد و تنوع آن نسبت به ایران بیشتر است. در بازار کتاب ایران هنوز هم عدهای برای ترجمه سراغ فاکنر و بالزاک و نویسندگان قدیمیتر میروند. در این بین بسیاری از نویسندگان جدید ناشناخته میمانند که نه به نفع خواننده است نه مترجم. به عنوان یک مترجم چقدر دغدغه معرفی نویسندگان جدید و کمتر شناختهشده را داشتهاید؟ من از حدود 30 سال پیش که ترجمه آثار پل استر را آغاز کردم که آن زمان استر در ایران شناخته شده نبود. اما در اروپا و آمریکا شهرت زیادی داشت و آثارش به زبانهای دیگر ترجمه شده بود. من بیشتر در این راه بودم که نویسندگان جدیدی را معرفی کنم. اخیرا هم کتابی ترجمه کردهام از آنیتا بروکنر، نویسنده انگلیسی که در ایران شناخته شده نیست و کاری از او به فارسی ترجمه نشده است. بروکنر 10سال پیش فوت کرده و نویسنده معروفی است و آثارش به زبانهای دیگری هم ترجمه شده است. من رمان «آغاز یک زندگی» را از این نویسنده ترجمه کردهام که البته چندان استقبالی هم از آن نشده است چون در ایران این نویسنده را نمیشناسند. من با حرف شما موافقم. مرتب میبینم که مترجمان به ترجمه آثار صد سال پیش روی میآورند. البته این نکته را هم بگویم که آثار کلاسیک خیلی درخشان و عالی است اما از ترجمه آثار نویسندگان جدید هم نباید غافل شد. مترجمان معمولا دو دستهاند؛ دستهای معتقدند که آثار کلاسیک لازم است هر چند سال یکبار ترجمه شوند و برخی هم معتقدند که این انرژی صرف ترجمه آثار جدید شود. شما با کدام گروه موافقید؟ از آثار کلاسیک ترجمههای خوبی وجود دارد که متاسفانه تجدیدچاپ نشدهاند و مترجمان گاه به همین دلیل سراغ ترجمه دوباره آنها رفتهاند. در این مورد مثالی بزنم؛ رمان «سرخ و سیاه» از استاندال کتاب معروفی است و یکی از بهترین آثار کلاسیک ادبیات جهان است. این کتاب را حدود 60 سال پیش مشفق همدانی ترجمه کرده است و ترجمهای بینظیر است و من به مناسبتی این ترجمه را با متن اصلی مقابله کرده بودم و از آنجا به بینظیر بودن این ترجمه پی بردم. اما متاسفانه این ترجمه تجدیدچاپ نشده است. همچنین برخی از کارهای محمد قاضی هم به همین سرنوشت دچارشده است. البته برخی از کارها به دلیل نقص داشتن باید دوباره ترجمه میشد مانند برخی از آثار همینگوی و ویرجینیا وولف که ترجمه خوبی از آن موجود نبود و برخی از ما سعی کردیم که ترجمه کاملتری ارائه دهیم و به متن وفادارتر باشیم. در حال حاضر هم آنقدر کتاب و رمانهای خوب چاپ میشود که باید خواند تا فهمید که جریان روز ادبیات چیست. دنبال کردن ادبیات روز غرب اثرات مثبتی بر جریان ادبیات خودمان هم دارد و همین از آثار کلاسیک ترجمههای خوبی وجود دارد که متاسفانه تجدیدچاپ نشدهاند و مترجمان گاه به همین دلیل سراغ ترجمه دوباره آنها رفتهاند. کاری است که من سعی کردهام همیشه انجام بدهم و انتخاب بهروزی داشته باشم. رمان آنیتا بروکنر از نظر سبک نگارش و موضوع، کار تازهای است و از این دست رمانها بسیار است و من به سهم خودم سعی دارم که این آثار را معرفی کنم و اگر همه به این سمت روی بیاورند، به نفع همه است. رمان « آغاز یک زندگی» را نشر کتابسرای تندیس حدود شش ماهی است که منتشر کرده است. کتابها و رمانهایی که ترجمه میکنید همگی انتخاب خودتان هستند یا اینکه به انتخاب ناشر هم تن میدهید؟ به طور معمول خودم انتخاب میکنم اما برخی اوقات پیشنهاد ناشر را هم میپذیرم و گاهی از پذیرفتن آن پشیمان میشوم. شاید پشیمانی به این دلیل است که ناشران بیشتر به چاپ کارهای پرفروش تمایل دارند و وجه اقتصادی آن را در نظر میگیرند. کاملا موافقم. البته بست سلر که جای خود دارد، برخی ناشران هم که دغدغه ادبیات دارند به ترجمه آثار 50 سال پیش اصرار دارند. اما من کارهای مدرن را دوست دارم و معمولا از قبول چنین پیشنهاداتی پشیمان شدهام چون سلیقه من نبوده است. یکی از کارهایی که قبول کردهام و از آن راضی هستم، کاری است از همینگوی به نام «یک زندگی تازه» که آخرین زندگینامهای است که از همینگوی منتشر شده و کتاب جامعی است. کتاب با اینکه کتاب قطوری است و ترجمه آن مشکل بود اما برای علاقهمندان به همینگوی غنیمتی است. ترجمه این کتاب را به تازگی به پایان رساندهام و به پیشنهاد نشر نفیر آن را ترجمه کردم. نظرتان درباره ترجمههای موازی و به طور کلی روی آوردن برخی مترجمان به ترجمه یک رمان پرطرفدار یا ترجمه کارهای یک نویسنده خاص چیست؟ تقریبا در هر دوره با این موج ترجمه روبهرو میشویم؛ مثلا در مورد پاموک، موراکامی، الیف شافاک و ...؟ از یک نظر این کار بد نیست. هر مترجمی یک دیدگاه دارد و بد نیست که چند دیدگاه درباره یک اثر مطرح میشود و خواننده است که انتخاب میکند و از طرف دیگر هم این انرژی است که به هدر میرود و این ترجمهها در حقیقت اتلاف وقت و انرژی است و چرا باید چنین اتفاقی بیفتد. مانند اتفاقی که برای رمان «کوری» افتاد و نزدیک به پنج ترجمه از آن درآمد. این تعداد برای یک کتاب زیاد است و فوقش دو تا ترجمه کافیست. اما به هر حال این حوزه دروپیکری ندارد و این اتفاقات اجتناب ناپذیر است و نمیتوان جلوی آن را گرفت و هرکس برای منافع مادی هر کاری انجام میدهد. یک راه مقابله با این روند پیوستن به کپی رایت است. البته اینجا شرایط کمی فرق میکند و درنهایت ناشر و مترجم ضرر میکنند تا اینکه منفعتی حاصل شود. نظر شما در این باره چیست؟ در نهایت کپی رایت را به نفع مترجم میدانید یا به ضررش؟ اگر بخواهیم صحیح فکر کنیم، دنبال کردن ادبیات روز غرب اثرات مثبتی بر جریان ادبیات خودمان هم دارد و همین کاری است که من سعی کردهام همیشه انجام بدهم و انتخاب بهروزی داشته باشم. کپیرایت باید وجود داشته باشد و امری درست است تا حقوق مولفان رعایت شود. اما اگر به بضاعت و وضعت خودمان در ایران نگاه کنیم، میبینیم که الان قیمت کتاب به نسبت بالاست،اگر خرج کپیرایت هم به آن اضافه شود و قیمت کتاب را از آنچه که هست بالاتر ببریم به نفع هیچ کس تمام نمیشود. در حال حاضر پیوستن به کپیرایت به نفع مانیست. شاید سی سال دیگر وضع عوض شود و ما هم مثل بقیه دنیا به کپیرایت بپیوندیم. شما مترجمی هستید که انتخابهای متنوعی داشتهاید. بسیاری از مترجمان یک جریان فکری خاص را دنبال میکنند. به عنوان مثال از آمریکای لاتین ترجمه میکنند یا مثلا به ترجمه مجموعه آثار یک نویسنده خاص روی میآورند. اما شما تقریبا از تمام نویسندگان مطرح ترجمه کردهاید. دلیل خاصی دارد؟ دلیل خاصی ندارد. این مساله به کاراکتر هر مترجمی بازمیگردد و برای من بیشتر جنبه ادبی کار مهم است نه کشور یا یک نویسنده خاص. مثلا برخی از کارهای پل استر را که دوست داشتهام ترجمه کردم و برخی را که دوست شان نداشتم،ترجمه نکردم. بیشتر به دنبال این بودهام که بین نویسندگان مختلف جستوجو کنم برای یافتن سبکی خاص و جنبه ادبی بارز یا از نظر مطرح کردن مسائل انسانی کار برجستهای باشد و کلا بیشتر دنبال این چیزها هستم. مترجمان مورد علاقه شما چه کسانی هستند؟ آقای عبدالله کوثری که مورد علاقه همه هستند و همچنین به کارهای پیمان خاکسار هم علاقهمندم. البته انتقاداتی هم به پیمان خاکسار وارد است و برخی رمز موفقیت خاکسار را بیشتر در انتخابهای او برای ترجمه میدانند. فقط انتخاب نیست. خاکسار مترجم بسیار خوبی است و اخیرا کتاب «بالاخره یک روزی قشنگ حرف میزنم» از دیوید سداریس را با ترجمه ایشان خواندهام که سلسله داستانهای جالب با ترجمهای بسیار خوب و خواندنی است. از آقای کوثری هم به تازگی کتاب خوبی خواندهام که اسمش متاسفانه خاطرم نیست. چه اثری در دست ترجمه و برای عرضه در نمایشگاه کتاب تهران دارید؟ رمان «آغاز یک زندگی» نوشته آنیتا بروکنر قطعا در نمایشگاه هم عرضه میشود. کتابی از آنا گاوالدا ترجمه کردهام به نام «باهم بودن» که در نمایشگاه کتاب تجدیدچاپ میشود. از جین آستن هم «اما» را ترجمه کردهام . با اینکه معتقدید رمانهای کلاسیکی که ترجمه خوبی دارند نباید دوباره ترجمه شوند،اما باز هم «اما» را ترجمه کردید؟ البته خودم زیاد مایل به ترجمه این کتاب نبودم و زیاد دوستش نداشتم اما به پیشنهاد ناشر این کار را انجام دادم و دوستانی که کتاب را مطالعه کردند، خیلی دوستش داشتند. دلیلی که باعث شد ترجمه این رمان را بپذیرم این بود که تا به حال از آستن کتابی ترجمه نکرده بودم و در حقیقت این کار یک چالش برایم محسوب میشد. |